
عکاسی به عنوان یک هنر و پدیدهای که میآموزد، اطلاعرسانی میکند و به مرور و ثبت خاطرات میپردازد، امروزه به بخشی جداییناپذیر از زندگی انسان تبدیل شده است.
بدون شک هر عکس با هرگونه گرایش و کاربردی، دارای یک سری ارزشهای بصری است. برخی از آنها نکتههایی را در خود نهفته دارند که تنها میتوان از طریق مکاشفه دست به راز گشایی آنها زد و زوایای پنهان اینگونه از عکسها را نمودار ساخت. کلیه عکسها با خود نشانههایی دارند، حتی ضعیفترین آنها که توسط عکاسان علاقمند و مبتدی ثبت شدهاند. این دسته از عکسها، حداقل به دلیل اینکه یک سری اطلاعات بصری را در خود دارند، دارای اهمیت هستند.
هر اثر هنری با مخاطبینش کامل میشود و خلق هر اثری بدون داشتن مخاطب، معنایی نخواهد داشت. در پروسه تولید یک اثر هنری، جایگاه هنرمند و مخاطب از مولفههای لازم آن محسوب میشوند که در سه رأس یک مثلث قرار دارند. با حذف هنرمند، در حقیقت هیچ اثر هنری تولید نخواهد شد و با کنار گذاشتن مخاطب نیز اثر هنری به تولیدی بیمصرف تبدیل شده و خود به تنهایی رو به نابودی خواهد رفت.

تحلیل و نقد عکس پیوند میان اثر، هنرمند و مخاطب را ایجاد میکند که موجب برخورداری بیشتر مخاطب از برخی اندیشههای ذهنی و پیچیدگیهای موضوعی عکسها میشود؛ لذا هر حرکتی در جهت درک، ارزشیابی و شناخت بیشتر مخاطب از یک اثر هنری، مهم و دارای ارزش است. هرچند بهترین تفسیر و برداشتها را خود تصویر و عکس میسازد و خود باید با مخاطب سخن بگوید، ولیکن بررسی و تحلیل جامع در معنی و محتوای عکسها و همچنین بررسی ساختار زیباییشناسی آنها میتواند درک و شناخت مخاطب را بیشتر کند.
پرداختن به فضای درون عکسها که ممکن است مضامینی واقعی، فرا واقعی، شاعرانه، رویاگونه و یا حتی فلسفی داشته باشند، از مواردی است که در تجزیه و تحلیل عکسها مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. معمولا در تحلیل یک عکس علاوه بر پرداختن به محتوای هنری و جنبههای فنی و تکنیکی آن، میتوان جنبههای کاربردی، تاریخی، روانشناختی و اجتماعی آن را نیز مورد بررسی قرار داد.
هر چند برای نقد و تحلیل عکسها هیچ فرمول و روش خاص و تعریف شدهای وجود ندارد و نویسنده هر بار میتواند با خلاقیتهای نوشتاری متفاوت، تحلیلهای خود را از یک عکس بیان دارد، اما باید این مهم را نیز مد نظر داشته باشد که نمیتواند یک سری قواعد مرسوم را نادیده بگیرد. به عبارت دیگر از آنجا که درک و دریافت محتوای عکسها تابع دیدن، مطالعه، مکاشفه و تجربه است، لذا یک تحلیلگر عکس باید به دانش لازم نیز مجهز باشد. یک تحلیلگر هم در فرم و هم در معنای عکس، کاوش میکند و جنبههای گوناگون ساختاری و محتوایی اثر را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. نویسندگانی که عالمانه و منصفانه به تحلیل، تفسیر و نقد عکسها میپردازند در حقیقت شکاف میان نظریات عکاس و مخاطب را پر میکنند.

این نکته دارای اهمیت است که هر مخاطبی با توجه به سواد بصری، دانش و باور شخصی خود از لحن بیان و ساختار فرمی و محتوایی عکسها، میتواند برداشت خاصی داشته باشد؛ و مسلم است که هرچه مخاطب دارای تجربه، اطلاعات و همچنین رابطه نزدیکتری با مقوله عکس و هنر عکاسی داشته باشد، در نتیجه راحتتر میتواند با یک عکس به عنوان یک محصول هنری ارتباط برقرار کند.
پرداختن به مقوله نقد و تحلیل عکس، میتواند مخاطب را از تردید و سرگردانی برهاند. او انتظار دارد با مطالعه نقدها و متون نوشتاری درباره یک عکس، افزون بر درک و دریافت اطلاعات بصری درون عکس مورد نظر، به آگاهیهای دیگری هم دست یابد. به عبارت دیگر مخاطبی که نقدی را مطالعه میکند در واقع بیان کنایی و پنهان موردنظر عکاس و موضوع را به صورت شفافتری جستجو نموده و خواهان درک ارزشهای زیباییشناختی آن از طریق نقد است تا به برداشت دلپذیرتر او بیانجامد.
با توجه به اینکه از برخی عکسها میتوان تفسیرها و تعابیر گوناگونی استنباط کرد، لذا منتقد یا تحلیلگر عکس میتواند با پرداختن به این بحثها، فضایی قابل درک و علمی از این رسانه ایجاد کند که در کنار آن خلاقیت و استعدادهای نو نیز شناخته شوند. منتقدان یا کسانی که به جوانب گوناگون یک عکس میپردازند باید به این نکته نیز واقف باشند که همانطور که هر عکس مخاطب خاص خود را دارد و یک فرد ممکن است ارتباط بیشتری با آن برقرار کند و یک مخاطب دیگر ارتباط کمتری، بر همین اساس منتقدان و تحلیلگران گوناگون نیز میتوانند نظریات متفاوتی را برانگیزانند. شخصی ممکن است با نظر نویسنده موافق و دیگری مخالف باشد و یا برخی دیگر تنها بخشهایی از اظهارات و نظریات منتقد را بپذیرند که در اینجا علمی برخورد کردن، همه جانبهگری و منصفانه قضاوت کردن میتواند در جذب مخاطب موثر باشد و همین تفاوتها میتواند ارزش و جایگاه منتقد را به روشنی مشخص کرده و مخاطبین نیز همواره از نقد برتر و جامعتر استقبال خواهند کرد.
ابراهیم بهرامی