
چندین موضوع زیباییشناختی در فرهنگ اسلامی مطرح میشود. مردمان بسیاری از کشورهای جهان اسلام صورتهای درخشانی از هنر پدید آوردهاند، و پیوسته پدید میآورند، و هنرآفرینی آنها اغلب در پیوند با دین اسلام بوده است. بحث گستردهای در اینباره بوده است که آیا اسلام هنر را روا میدارد، چه گونههایی از هنر را روا میدارد و سهم دین در گونههای هنر شکلگرفته در جهان اسلام چگونه بوده است. بحثی طولانی نیز دربارۀ زیبایی [متن]قرآن و ماهیت زیباییشناختی آن هست، زیرا زیبایی بینظیر [متن]قرآن را بسیاری از شارحان دلیلی بر راستی آن میدانند. در میان فیلسوفان کلاسیک مسلمان نیز بحثی طولانی دراینباره بوده است که چطور باید منطق ارسطویی را برای فهم ساختار ادبیات به کار بست.

زیباییشناسی قرآن
قرآن را شعر نظیر شعر معمول عربی نمیدانند، اما یقیناً آن را[متنی] بلیغ برمیشمرند، که میشود گفت برای تأثیرنهادن بر اجتماعی، یعنی اجتماع اعراب، طرح شده بود که برای زبان و کاربردهای اثرگذار ممکن آن ارزش قائل بودند. قرآن منکران خود را به چالش (تحدّی) فرا میخواند تا متنی نظیر آن، یا بهتر از آن، پدید آورند، و در اینجا بطور معمول ترکیبی از آموزههای عالی قرآن و سبک حیرتانگیزِ [متن] آن مورد نظر است. سنتی تفسیری پدید آمده است که از زیبایی متن [-ِ قرآن] دفاع میکند و آن را ارتقاء میدهد، و صورتبندیهای دیگری برای آیههای قرآن میجوید، اما صورتبندیهای یادشده نسبت به صورتبندیهای اصیل اموری ثانوی تلقی شدهاند. گفته میشود که قرآن کلام بیواسطۀ خداست، که بشر در آن دخالتی نداشته، و به چنان شیوۀ بینقصی بیان شدهاست که هرکسی میتواند آن را بفهمد و از کیفیتهای زیباییشناختی آن نیز تأثیر پذیرد. قرآن یگانه وحی فرستاده شده برای بشر نیست، اما آخرین، تام و تمامترین و کاملترین وحی است، که [این موضوع] در کیفیت زیباییشناختی آن بازتاب یافتهاست.
به رغم تأکید یاد شده بر زیبایی، قرآن روشن میکند که اگرچه بخشهایی از آن بوضوح شاعرانهاند، خود را شعر نمیپندارد. اکراه قران از شعر پنداشتن خود شاید بدین دلیل باشد که میخواهد خودش را بیش از حد به آن گونۀ شعر رایج در عصر جاهلیت، یعنی دورۀ پیشااسلامی، نزدیک نکند، که با وجود اینکه اغلب ممتاز بود معمولاً بر مضمونهای این جهانی یا حتی عاشقانهای تمرکز داشت که ممکن بود برای پیوند با متنی دینی نظیر قرآن نامطلوب دانسته شوند. شاید اِشکال شعر این باشد که میکوشد یکسره از طریق صورت خود بر مخاطب اثر بگذارد و مهار او را در اختیار گیرد نه ضرورتاً از طریق محتوای خود، و این امر برای آنگونه پیامی که قرآن دارد بیش از حد سطحی است. از سوی دیگر، تأکید بر زیبایی [متن]قرآن مشکلاتی دارد، زیرا واضح نیست که چالشِ [یا تحدّیِ] ناظر به پدیدآوردن چیزی نظیر قرآن چطور از پسِ آنانکه صادقانه برای انجامدادن این کار جهد میورزند و آنانکه نتایج کار خود را بر قرآن ترجیح میدهند بر میآید. بعلاوه، کسانی هستند که به عربی سخن میرانند و از سبک [متن]قرآن تأثیرناپذیرفته میمانند و حتی از آن به دلیل آنچه صورت مغرضانه و ماهیت تکراری آن میدانند انتقاد میکنند.
داوری زیباییشناختی دربارۀ قرآن بسیار دشوار است، زیرا در برساختن آنچه دست آخر بعنوان زبان عربی اصیل شناختهشده سهم بزرگی داشتهاست. خود قواعد زبان عربی را قرآن بسیار تحت تأثیر قرار داده است و حتی برای غیرمسلمانانِ دنیای عرب قران سندی مهم برای فهم زبان عربی است، از این رو استفاده از معیارهای آن زبان برای ارزیابی سبک [متن]قرآن مسئلهدار است. اما حتی با پذیرفتن آن نکته، انتقاد از سبک قرآن از دیدگاه زبان عربی ممکن بوده است و این امر حاکی از آن است که زیبایی متن[قرآن] آنقدر که گفتهاند هویدا نیست. با اینهمه، شایسته است خاطرنشان کنیم که قرآن در اینجا چه معیار سطح بالایی برای خود در نظر میگیرد، زیرا دینهایِ دیگر درکل پذیرش خود را بر زیبایی متن اصلیشان بنیاد نمیکنند. قرآن را نه تنها زیبا بلکه به نحو معجزهواری زیبا میدانند، بنابراین هیچ انسانی قادر نبودهاست چنین متنی پدید آورد. دعوی یاد شده بسیار قدرتمند است و در سرتاسر تاریخ اسلام برای استقرار آن بر مبنای نظریای محکم بسیار کوشیدهاند. شایسته است بیفزاییم که اسلام به نحوی سنتی زیبایی را وجهی عینی از جهان میداند(مثلاً، زیبایی یکی از نامهای خداست) و از این رو توصیف قرآن بهمثابۀ امری معجزهوارانه زیبا را نه بعنوان پندار بلکه همچون امر واقع میپذیرند.

زیبایی و کمال
تأکید یاد شده بر عینیت زیباییشناسی مضمونی پرتکرار در اندیشه اسلامی بودهاست. در نخستین رویکردهای فلسفی، فیثاغورثگرایی[فیثاغوریاندیشی] رایج بود، با این نظریهاش که ساختار جهان منجر به [پدیدآمدن]زیبایی، که بازتابی از حرکت فلکی است، میشود. زیبایی یکی از کارکردهای کمال است و از آنجا که خدا کاملترین موجود است، زیباترین موجود نیز هست. هماهنگی افلاک تاحدزیادی بازنمای زیبایی الهی است. کندی (حدود 873م- حدود 805م) از نظریهای مشابه نظریۀ یادشده دفاع میکرد. این دیدگاه به تدریج جای خود را به تقریری از نو افلاطونگرایی داد. این رویکرد[افلاطونگرایی] هنر را بیانکنندۀ مراتب والاتری از حقیقت و کمال تفسیر میکند که استفاده از خیال واسطۀ آنها[آن مراتب] میشود و اثر ادبی را بطور خاص از رهگذر استفادۀ آن از صورت قیاسی برای رسیدن به نتیجه قابل فهم میداند. نتیجۀ یاد شده را معمولاً چنین میپندارند که بصورت عاطفه تجربه میشود. یقیناً شعر مطمئنترین صورت استدلالی نیست که میتوان به کار گرفت، زیرا از اصول برهانی یا حتی از مفاهیم حقوقی یا کلامی آغاز نمیشود، بلکه از انواع تصورهایی آغاز میگردد که مردم را برمیانگیزند و مردم عموماً آنها را میپذیرند. اما به محض اینکه تصورهای مذکور پذیرفته شوند، شاعر کارآزموده مخاطبان خود را به سمت نتیجهای میرانَد که از خلال استفادۀ دقیق و سنجیدۀ زبان در نظر دارد. در اینجا فرایند استدلال دخیل است، زیرا نتیجه بطور دلخواهانه [بیحساب و کتاب] از امور پیشین برنمیآید. فیلسوفان مسلمان در سنت مشایی، از جمله فارابی (950م- حدود 872م) و ابن سینا (وفات. 1037م) و ابن رشد (1198م- 1126م)، همگی صورتهایی از این نظریه پدید آوردند و اندیشۀ ارسطو دربارۀ شعر را با آنگونه شعری که در جهان اسلام پدید آمده بود تطبیق دادند. [در کار ایشان]خیال در ارزیابی هنر اهمیت دارد، زیرا بازنمای ترکیبی از عقلانیت و عاطفه است، که هر دوی آنها ذاتی زیباییشناسیاند. عقلانیت با انتزاعیتر و منطقیتر کردن تصورهای ما کار میکند، در حالیکه ماهیت فیزیکی ما اقتضا میکند که عواطفمان نیز درگیر شوند. از این قرار، گزارههای زیباییشناختی هم منطقیاند هم عاطفی.

هنر اسلامی به مثابۀ امری بطورخاص[ذاتاً] اسلامی
یکی از شیوههای رایج برای تحلیل هنر اسلامی بسیار موافق با مبانی آن هنر در اسلام است. از هر چیز بگذریم، اگر هنر اسلامی چند وجه مشترک با دین اسلام نداشته و از آن تأثیر نپذیرفته باشد، چرا آن را «اسلامی» میخوانیم؟ این نوع تحلیل اغلب با رویکردی صوفیانه یا عرفانی به اسلام ترکیب میشود که در آن اسلام را دارای ذات میدانند و [معتقدند که] ذات اسلام را آیین تصوف به بهترین نحو بازنموده است. این اعتقاد صوفیان را که خدا همه جا هست میتوان با طرحهای هندسیِ بسیار رایج در بخش زیادی از هنر اسلامی، که ظاهراً بیپایان و پیوسته خودزا[1]ست، بازنمایی کرد. این نکته را که برخی از تفسیرها از اسلام منتقد بازنمایی موجودات زندهاند تبیینی برای اشتیاق به شکلهای انتزاعی و خوشنویسی، به جای تصویر انسانها و حیوانات، تلقی میکنند. خود خوشنویسی را، با گوناگونی بسیار زیبای سبکها و شکلهایش، بازتابی از تمرکز اسلامی بر کلام، بخصوص کلام خدا، و بر این تصور میدانند که انسان با آن کلام هر چیزِ درخورِ داشتن را بدست میآورد، که در نتیجۀ این تلقیْ هنرِ پیکرنما ناضروری و زائد میشود.
نظیر دینهای دیگر، در اسلام نیز مکتبهای فکریِ شمایلشکن بودهاند، اما دربارۀ نحوۀ تأثیرگذاری آنها بر ساختاربخشیدن به هنر عقیدههای متفاوتی هست. یقیناً آثار پیکرنمای زیادی در [جهان] اسلام وجود داشته است، بخصوص در تمدنهایی نظیر ایران که سنتی درازدامنه در این خصوص دارند، و حتی امروزه، با توجه به حضور فراگیر عکسها و نقاشیها و دیگر بازنماییهای صورت انسانی، ظاهراً در اکثر جوامع اسلامی موانع کلامیِ اندکی برای بازنمایی حیوانات و انسانها هست. این قول که فقط یک ذات برای اسلام هست که در هنرِ آن تجسم یافته [قولی] شسته رُفته است، اما هنگامی که با مجموعۀ متنوع سبکهای هنری در سرتاسر جهان اسلام، که مردمان آن امروز در جاهای متفاوت به شیوههای بسیار متفاوت پیوسته آثار هنری پدید میآورند، مواجه میشویم، پذیرش آن دشوار میشود. اسلام یگانه فرهنگی نیست که، مثلاً، سنت آراستۀ خوشنویسی پدید آورده است، و برخی از دیگر فرهنگها نظیر فرهنگ چین یا اروپای غربی مبانی اعتقادی بسیار متفاوتی برای بیان خود از طریق حروفنگاری دارند. بنابراین، جستجوی تبیینی واحد برای ماهیت هنر اسلامی در[با کمک] تعریفی خاص از خود اسلام مشکلات عظیمی دارد، مشکلی که دربارۀ دیگر هنرهای «دینی» هم هست.

موسیقی
در فقه اسلامی مناقشههایی طولانی بر سر مقبولیت موسیقی بوده است. برخی معتقدند هر نوع موسیقی ممنوع است. دیگران به اظهار نظرِ ظاهراً موافق پیامبر اسلام دربارۀ رویدادی خاص که شامل موسیقی بودهاست اشاره میکنند و موسیقی را، هرچند شاید با محدودیتهایی، مجاز برمیشمرند. محدودیتهای یادشده میتوانند شامل محدودکردن آلات موسیقی به آلات موسیقی موجود در دوران حیات پیامبر و گوش نسپردن به آوازخوانی زنان باشند. موسیقی را، نظیر هر گونه هنر دیگر، میتوان در زمرۀ امور غافلکنندۀ مسلمانان از امور مهم زندگی، نظیر عبادت، قرار داد، اما برخی از مسلمانان استدلال میکنند که میتوان موسیقی را به منزلۀ یاوری برای دین در ترغیب [مردم به] مشارکت و عبادت استفاده کرد. در واقع، اذان، یعنی فراخوان برای عبادت، اغلب بسیار زیباست و تلاوت قرآن نیز میتواند رویداد زیباییشناختی اثرگذاری باشد.
کتابنامه
-Black, Deborah. 1990. Logic and Aristotle’s “Rhetoric”and “Poetics” in Medieval Arabic Philosophy. Leiden:Brill.
-Kemal, Salim. 1991. The Poetics of Alfarabi and Avicenna. Leiden: Brill.
-Kemal, Salim. 1996. “Aesthetics.” In History of Islamic Philosophy. S. Nasr & O. Leaman (eds.). London: Routledge, 969–78.
-Leaman, Oliver. 2004. Islamic Aesthetics: An Introduction. Edinburgh: Edinburgh University Press.
نوشتهی الیورلیمن/ ترجمهی وحید غلامیپور فرد