تاریخچه ای کوتاه از هنر درمانی (بخش اول)

تاریخچه ای کوتاه از هنر درمانی (بخش اول)
تاریخچه پیش رو از هنر درمانی بر روندهای مقدماتی و مستمر از تئوری، عملکرد و ادبیاتی که این تکامل را شکل داده تمرکز دارد. دانش و تحقیق همانند تاریخ بر پایه هایی که دیگران بنا نهاده اند ساخته میشود.
سه‌شنبه ۰۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۷
کد خبر :  ۳۶۰۲۰

  

 

 تاریخچه پیش رو از هنر درمانی بر روندهای مقدماتی و مستمر از تئوری، عملکرد و ادبیاتی که این تکامل را شکل داده تمرکز دارد. دانش و تحقیق همانند تاریخ بر پایه هایی که دیگران بنا نهاده اند ساخته میشود. من مدیون نویسندگان چهار شرح مفیدی هستم که جهت تهیه این فصل از آنها استفاده کردم.  هم مالکیودی (1998) و هم روبین (1999) ،تاریخچه هایی بر مبنای همکاری گردهم آورده اند، همانگونه که یانگ و آساوا (1994) جزئیات گسترده ای در مورد شخصیتها و سیاستهای دست اندرکار در تاسیس "انجمن هنر درمانی آمریکا" عرضه داشتند.  چهارمین منبع اصلی من (مک گریگور، 1989)، درحالیکه هیچگاه به عنوان یک کتاب هنر درمانی در نظر گرفته نشد، اما،ثابت کرد که کتابی برتر از"تاریخ قبلی" این موضوع می باشد. هر کدام از این منابع علاوه بر فراهم آوردن اطلاعات، الهام بخش نیز بوده اند و من خوانندگان را جهت یافتن چشم اندازهای کاملتر به خواندن آنها تشویق می کنم. در نهایت باید توجه کرد که هنر درمانی یک پدیده منحصر به ایالات متحده نبوده است.  خوانندگان علاقه مند به توسعه هنر درمانی در اروپا می بایست به مطالعه دو کتاب والر (1991 و 1998) در این باره بپردازند.

تاریخ به مانند پارچه ایست با ریسمانی رنگی ،که نه تنها در تشکیل تصویر تاثیر دارد بلکه به استحکام و ساختار خود بافت نیز کمک می کند.برای یک لحظه پارچه ای را تصور کنید با قرقره هایی از نخ های رنگارنگ که هرکدام رنگی را اضافه می کنند که بخشی از یک خلقت جدید می گردد و اینگونه ما می توانیم درک بهتری از تاریخ این رشته داشته باشیم.

 

 

 تاثیرات برگرفته از گذشته دور و رشته های مشابه

هنر درمانی رشته ای دورگه می باشد شکل گرفته بر مبنای رشته های هنر و  روانشناسی ، که از هر یک از این والدین خصوصیاتی را گرفته است تا  ماهیتی جدید را ایجاد کند. اما درهم تنیدگی هنرها و درمان را به سختی می توان یک پدیده جدید دانست. به نظر روشن است که این زوج قدمتی به اندازه خود جامعه بشری دارند، بارها در طول تاریخ و در سراسر مکان و زمان تکرار شده اند (مالچیو دای 1998). گسترش حرفه هنر درمانی را می توان به عنوان یک رسم و ،سنت کهن بشر دانست که متاثر از گرایشات عقلانی و اجتماعی قرن بیستم می باشد (یانگ و آساوا 1994).

از the realms یا هنر

هنر یک تمایل و گرایش ذاتی انسان می باشد، حتی بحث شده است که مانند سخن گفتن و ساخت ابزار، هنر نیز می تواند برای تعریف نوع و گونه های ما بکار گرفته شود (دیسانا- یاکه 1992).  مک گریگور (1989) در کتابش، با عنوان کشف هنر یک دیوانه، تاریخچه ای از تاثیر متقابل هنر و روانشناسی در طول 300 سال گذشته را عرضه میکند. این تاریخچه شامل تئوریهای نبوغ و دیوانگی، زندگینامه هنرمندان دیوانه، نگارشاتی از دیوانگی توسط هنرمندان و تلاشهای مفاوتی برای رسیدن به درک پتانسیلی که هنر به عنوان کمک به درمان و تشخیص بهداشت روانی دارد،میباشد. در سال 1992، روانپزشک آلمانی هانس پرینژورن (1922/1995) کتاب هنرمندی بیماران روانی، (The artistry of the Mentally ILL) کتابی که آثار هنری ساکنین مجنون پناهگاه های اروپا را ترسیم و توصیف کرده است  تالیف کرد. این اثر هر دو گروه روانپزشکان و حرفه ای های هنرهای زیبا را به چالش واداشت تا درباره تصورات خود ازبیماری های روانی و هنر تجدید نظر کنند (مک گریگور 1989). حتی امروزه، نویسندگان معاصر هنر درمانی و دیگر رشته ها به کشف کردن تصویر ذهنی از عملکرد هنر در جهت رشد و کاوش فردی ادامه دادند (الین 1995؛ کامرون و برایان 1992؛ سی.مون 2002) و مجددا مرزهای سنتی میان هنر شخصی و عمومی را مورد بررسی قرار دادند. (لاچمن-چاپین 1999؛ سیگلر 1993 ؛ اسپانیول 1990؛ ویک 2000).

 

 

دارو، سلامت و توانبخشی

بیمارستانها به عنوان مهمترین مکانهای پرورش رشته هنر درمانی خدمت دیرینه ای داشته اند. خوب یا بد، مفهوم مدل درمانی مثل تشخیص بیماری، بیماری و درمان تاثیر به سزایی برتکامل بیشتر مکتب های فکری در روان درمانی غربی داشته اند، که هنر درمانی  را نیز شامل می شود. گرچه روانپزشکی همیشه تخصص پزشکی بوده که رابظه تنگاتنگی با این رشته داشته است، روانپزشکان هنر با بیمارانی کار می کردند که برای ایدز، آسم، سوختگی، سرطان، اعتیاد به مواد شیمیایی، ضربه روحی، سل و دیگر نیازهای پزشکی و توانبخشی درمان می شدند (مالچیودای 1999الف، 1999ب). درک ما از تاثیر متقابل میان زیست شیمی، شرایط ذهنی و خلاقیت ادامه می یابد برای تکامل و یک تخصص پزشکی جدید، درمان هنری، اخیرا بوجود آمده است (مالچیودای 1998). اینها همه نشان می دهد که هنر درمانی ادامه خواهد داشت تا نقشی در کشف ارتباطات میان جسم و ذهن ایفا کند.

 

 

گرایشات در روانشناسی قرن نوزدهم و بیستم 

در بیشتر تاریخ بشر، بیماری ذهنی به عنوان نمودی از نیروهای الهی یا شیطانی با ترس و سوتفاهم همراه بوده است. اصلاح طلبانی مثل راش در ایالات متحده و پینل در فرانسه گامهای بلندی در جهت خلق فضایی انسانی تر برای بیمارنشان برداشتند. فروید، کریس و دیگران همکاری کرده اند با این انسانی سازی دوباره بوسیله تئوریزه کردن این مطلب که مزخرفات تصادفی انسان

و محصولات این تخیل اطلاعات با ارزشی را در باره دنیای منحصر به فرد داخلی سازندگان آن آشکار ساختن(مک گرگور 1989؛ روبین 1999).  بنا بر این تئوری ها، بسیاری از نویسنده ها شروع به امتحان کردن این موضوع نمودند که چگونه یک نوع اثر خلاقانه – هنر – می تواند به عنوان بیان و توضیح سلامت یا اختلال ذهن فهمیده شود (آناستاسی و فولی 1941؛ آرنهیم 1954؛ کرایتلر و کرایتلر 1972). دیگر نویسندگان شروع به تشخیص قدرت نهان هنر به عنوان ابزاری در جهت  درمان نمودند(وینیکات 1971). خیلی زود واژه "هنر درمانی" برای توصیف نوعی از روان درمانی که تمرینات و اقدامات هنری را در کنار گفتگو به عنوان روش درمانی اصلی و مرکزی قرار میداد مورد استفاده قرار گرفت. (نامبرگ 1950/1973).

برخی از دانشیاران پیشرو تاکید و پافشاری ویژه ای دارند بر نقشی که هنر در تکامل همه جانبهء کودکان بازی کرد (کین 1951/1983؛ کلاگ 1969؛ لووینفلد 1987، اوهلین 1972/1984). این گرایش در جهت کاربرد درمانی هنر در طی مجموعه های آموزشی تا به امروز ادامه دارد (اندرسون 1978/1992؛ بوش 1997؛ هنلی 1992).

 

 

ارزیابی و پژوهش روانشناختی

 علاوه بر روانکاوی  و انسان پروری مجدد بیماران ذهنی، یکی از قوی ترین گرایشاتی که در روانشناسی مدرن پدیدار شد، تمرکز بر استاندارد سازی متد های ارزیابی و پژوهش بود. کریس (1952)  استدلال می کند که چه بحث درباره ءکار یک هنرمند در استودیو یا تولیدات یک فرد بیمار ذهنی، هر دو یک فرآیند ذهنی می باشند که آن "جایگزین کردن یک تجربه درونی، یا یک تصویر درونی به دنیای بیرون "می باشد (p.115). این "روش تجسم سازی" یک پایه ادراکی برای وصف خیر کننده باصطلاح ارزیابی نقاشی تجسمی که در طول قرن بیستم در روانشناسی بروز پیدا کرد (همر 1958/1980). آزمونهای روانشناسی ساده با دستورالعمل ها و متد های رسمی تفسیرشان، در ارزیابی و تشخیص کودکان و بزرگسالان امروزه همچنان به میزان کمتر به کار می رود (هرچند اغلب با بهسازی هدف و دستورالعمل می باشد). دو موضوع موازی از این دوره شامل متد های تا حدودی بی ساختار و برنامه ارزیابی هنری (الکیچ 1948؛ شاو 1934) و رویکردهای مختلف برای تفسیر این آثار می باشند.(ماچ آور 1949/1980).

تاثیر روانکاوی بر تکامل زود هنگام هنر درمانی بسیار بنیادی و ژرف بود. کتاب کلاسیک همر (1958/1980) درباره نقاشی به عنوان یک وسیله تصویری تنوع و گوناگونی را در این فضا روشن ساخت و دربرگیری دو فصل درباره هنر درمانی روانکاوان هنری پیشگام مارگارت نامبرگ اثرات متقاطع را نشان داد. بسیاری ازکلیشه های رایج درباره هنر درمانی (خاص بودن، نقاشیهای اختصاص داده، نقاشی با انگشت و نقش روانکاو در استنباط "معنی صحیح" نقاشیها) می تواند در حقیقت در این دوره دنبال شود.

تقریبا همه نویسندگان اصلی هنر درمانی این زمان متدهای ارزیابی خود متشکل از باتری های (؟) کارهای هنری با سطوح مختلف ساختاری  را گسترش دادند (کرامر و شر 1983؛ ویاتکوسکا 1978؛ روبین 1978/1984؛ اولمن و داچینگر 1975/1996). حتی امروزه کارهای هنری که به طریقی تصویری از تجربه روانی هنرمند منعکس می کنند، مفهومی اساسی در هنر درمانی می باشد.

علیرغم این تاریخچه مشترک، تفاوتهایی میان نظریه ارزیابی مورد استفاده در روانشناسی و آنچه در هنر درمانی یافت می شود، وجود دارد. تفاوت کلیدی در دیدگاه هنر درمانیست که هنر پتانسیل درمانی ذاتی می بخشد برای درمان جو، جایگاهی که یک روان سنج لزوما ندارد. به علاوه هنر درمانگرها گرایش به استفاده از کالاهایی که بیشتر متفاوت و  رسا تر دارند جهت کم کردن استرس و دستورات رسمی شفاهی برای درمانجو ها به عنوان مفسرین آثار خود. در نهایت هنردرمانگرها همچنین به احتمال زیاد به دنبال ابداع در پروتکل استاندارد ارزیابیها برای وفق دادن یک هدف خاص بالینی هستند (میلز و گودوین 1991). پیدایش یک تم در ادبیات نقشی واحد است که هنر درمانگرهای خلاق می توانند در ارزیابی و سنجش درمان جوها بازی کنند (بروسیا 1988؛ فدر و فدر 1998). توسعه دهندگان معاصر ارزیابی های هنر درمانی نظریه های معمول روانکاوی را به لطف متدهایی که بر پتانسیل بیانگر آثار و مواد استفاده شده تاکید داشتند، رها کردند (کوهن، همر و سینگر 1988؛ کاکس و فریم 1993؛ گانت و تابون 1997؛ لند گارتن 1993؛ سیلور 1978/1989).

محققین آغازین هنر درمانی همچنین به روانشناسی نگاهی داشتند و نظریه تجربه گرایی آنها برای تحقیق را پذیرفتند (ویاتکوسکا 1978). جدیدا، مدلها علوم رفتاری و دیگر رشته ها به عنوان منابع هدایتگر تحقیقات هنر درمانی مورد استفاده قرار گرفت است (کاپلان 2000؛ مکنیف 1998؛ ویدسون 1992).

 

رندی م. ویک / علی بیگدلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

ارسال نظر