دکتر رضـا خــدادادی:

ارتباطات نوین، تعاریف هنر را تغییر داده است

ارتباطات نوین، تعاریف هنر را تغییر داده است
دکتر رضـا خــدادادی معتقد است: ارتباطات نوین در جهان معاصر و ظهور پدیده‌های متنوع و متکثر و مخاطبان جدید، بسیاری از تعاریف حوزه‌های نظری و عملی در ساحت هنر تغییر داده است.
دوشنبه ۰۸ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۵
کد خبر :  ۲۰۴۵۳

دکتر رضا خدادادی در سال ۱۳۳۹ در اردبیل زاده شد. دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در تهران سپری کرد. دوران تحصیلی متوسطه را در زادگاهش گذراند. عشق او به هنر موجب شد در دانشگاه هنر و در رشته نقاشی به تحصیل بپردازد. پس از آن تحصیلات خود را در رشته انیمیشن ادامه داد. وی که از دانشجویان فعال و ممتاز دانشگاه بود، از هنگام دانشجویی به دعوت برخی از دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی، به تدریس در دانشگاه مشغول شد. خدادادی دارای دکترای تخصصی PHD پژوهش هنر با تخصص هنرهای شهری و هنر عرصه‌های عمومی (هنر عمومی) است و علاوه بر فعالیت‌های بی وقفه در زمینه خلق آثار هنری، از سال ۱۳۷۰ تاکنون به تدریس در دانشگاه‌ها اشتغال دارد و هم اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه هنر تهران است.

در ادامه مشروح گفت وگوی سایت مرکز تجسمی حوزه هنری را با دکتر رضا خدادادی می‌خوانید.

 

 به نظر شما، هنرهای تجسمی تا چه اندازه توانسته با زندگی امروزی مردم عجین شود؟

پیش از اظهارنظر دراین‌باره باید تأکید کنم ارزیابی چنین چیزی بسیار دشوار و حتی ناممکن است. واقعیت این است که دراین‌ارتباط نه من و نه هیچ‌کس سنجش و اندازه‌گیری دقیقی نکرده؛ لذا هرگونه اظهارنظر دراین‌باره غیرعلمی است و نمی‌توان به‌سادگی و به‌ درستی پاسخی برای این پرسش داد. اگرچه بسیار دوست داشتم با نگاه خوش‌بینانه و حتی خیال‌پردازانه بگویم که: آثار هنرهای تجسمی با زندگی مردم درآمیخته است و مردم از دیدن و داشتن آثار هنری لذت می‌برند! اما این اظهارنظر بیشتر شبیه به یک آرزوست تا واقعیت!

 

 نیاز متقابل مردم به هنر و هنرمندان به مردم را چطور ارزیابی می‌کنید؟

فهم من از سؤال شما، طرح این مسئله را ضروری می‌سازد که به‌طورکلی آثار هنری را می‌توان «محصول» یا «خدمات» خلاقانه‌ای دانست که کاربران و مخاطبان آن «مردم» هستند و بدیهی است در چنین رابطه‌ای متغیرهایی که به آن اشاره می‌کنید بر یکدیگر تأثیر مستقیم دارند؛ اما نباید فراموش کرد که در هنر معاصر بسیاری از رابطه‌ها و تعاریف دستخوش دگرگونی شده و نه ‌تنها رابطه متقابل بین «اثر هنری»، «هنرمند» و «کاربر» با «مخاطب» (بخوانید مردم) باید در نظر باشد بلکه به تأثیرات جدی و مداخله‌گرایانه مؤلفه‌های سیاسی، اقتصادی، اقلیمی / جغرافیایی، فرهنگیِ هر یک از جامع باید توجه ویژه داشت. به دیگر سخن تلاش برای ارزیابی رابطۀ بین سه ضلع اثر هنری، هنرمند و مردم بدون در نظر گرفتن تأثیرات مؤلفه‌های مداخله‌گر گفته‌شده کاری بیهوده و بی‌فایده است و نمی‌توان بدون مطالعه هدفمند و موردی دراین‌باره اظهارنظر کرد.

 

یک اثر هنری تحت چه شرایطی مورد اقبال مخاطب قرار می‌گیرد.

این پرسش اساسی و یکی از دغدغه‌های جوامع معاصر است بنابراین ظرفیت آن را دارد که سمینار و جلسه های نقد و بررسی با چنین محوری برگزار شود. ارتباطات نوین در جهان معاصر و ظهور پدیده‌های متنوع و متکثر و مخاطبان جدید، بسیاری از تعاریف حوزه‌های نظری و عملی در ساحت هنر تغییر داده است.

این موضوع به دگرگونی‌های اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیکی 50 سال گذشته به‌ویژه یکی / دو دهه اخیر که بسیاری از ارزش‌ها و مفروضات جامعه را مطرح می‌کند باز می‌گردد و بدین ترتیب انسان معاصر در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و سیا، در نقش یک شنونده یا بیننده محض یا مخاطب دست ‌و پا بسته نیست بلکه تمایل دارد در هر زمینه‌ای مداخله کند. واکنش آن‌ها به آثار هنری نیز متناسب با این‌گونه رفتارهاست و بدیهی است که بسیاری از مردم بگویند که «هنر معاصر» را درک و دریافت نمی‌کنند! چون بدون آنکه خود بدانند چرا یا چگونه، انتظار دارند به هر شکلی در فرایند خلق اثر هنری نقش داشته باشند یا حداقل نیازهای روحی/ روانی خود را در آن بازیابند.

البته این دشواری یا عدم برقراری ارتباط با اثر هنری یا مشکل فهم عمومی هنر، ریشه درگذشته دارد و بیش از همه مربوط به سدۀ بیستم می‌شود و بااینکه از سال 1960 تلاش هنرمندان برآن بوده که با واردکردن هنر به زندگی مردم از طریق «هنرهای شهری» و «هنرهای عمومی» به جدایی هنر، اثر هنری و هنرمند با مردم پایان دهند یا دست‌کم از فاصله آن‌ها بکاهند؛ اما همچنان این چالش پابرجاست و در حال حاضر به یکی از دغدغه‌ها جوامع معاصر و مباحث حساس جامعه شناسان، صاحب‌نظران و منتقدان تبدیل‌شده است.

به‌هرحال این واقعیت را باید پذیرفت که اگرچه مصرف‌کننده یا مخاطب اصلیِ هنر، مردم هستند، اما هنرمند نمی‌تواند و نباید به بهانه ارتباط با مخاطب، در خلق اثر تنها سلایق و فهم عمومی جامعه متکثر را در نظر گیرد و به تولید و ارائه آثار و خدمات واپس‌مانده و بدون خلاقیت روی آورد؛ بلکه تلاش هنرمند راستین باید برآن باشد که با تولید و خلق آثار هنری بدیع، دنیایی متفاوت را پدید آورد تا ضمن ارائه جهانی جذاب و زیبا، با تحریک حس کنجکاوی مردم در افزایش و ارتقاء خلاقیت و سطح سلیقۀ عمومی نقش اساسی ایفا کند.

نباید فراموش کرد که به‌هرتقدیر هنرمندان در هر دوره‌ای جلوتر از جامعه خود بوده‌اند و چه بسیار آثاری که در اعصار مختلف با استقبال مردم روزگار خود مواجه نشده و پس از گذشت ده‌ها و حتی قرن‌ها به ارزش‌های آن‌ها پی برده شده است. از دیگر سو انتظار می‌رود هنرها با اهداف و کارکردهای متنوع، مخاطبان خود را در سطوح مختلف جامعه بازشناسی و بازیابی و ارضاء کنند، درحالی که همه رشته‌ها، شاخه‌ها و گونه‌های هنری، بی‌واسطه و درآن نمی‌توانند قابل‌فهم برای مخاطبان عام باشند و پیام خود را به همه لایه‌های اجتماعی برسانند؛ بنابراین باید با توجه به ماهیت و کارکردهای هر یک از هنرها از آن انتظار داشت و آن‌ها را به کار گرفت. به‌هرتقدیر هنرها با انگیزش‌های متعدد از سوی مردم و هنرمندان پی گرفته می‌شوند. تعامل، عزم مشترک، حس رقابت، سرگرمی، آموزش، تجربه‌اندوزی فعالیت گروهی و کنشی (تعاملی) و...نشانگر آن است که هنرها می‌توانند محرکی قوی در مبادلات دیالکتیکی و کنشی باشند.

 

چه نیازهای درونی و بیرونی هنرمند را وادار به خلق اثر می‌کند؟

همان‌گونه که در برخی از جلسات سخنرانی و نوشته‌هایم به این مهم اشاره‌کرده‌ام، نیازها رابطه مستقیم با انگیزه‌ها دارند و ناشی از دو منبع متفاوت درونی (ذاتی) و انگیزه یا نیازهای بیرونی هستند. نیاز ذاتی محرکی است درونی که هنرمند را به خلق آثار هنری و برای ارضاء تمایلات وا‌می‌دارد؛ درحالی‌که انگیزه یا نیازهای بیرونی، نیروی محرکی است که خارج از یک فرد و مربوط به محیط است که ممکن است به شکل گوناگون و به صورت پاداش مادی و معنوی باشد.

نکتۀ بسیار مهم این است که تشویق و حمایت‌های مادی و معنوی زودهنگام و بیش‌ازحد و بدون مطالعه و مبتنی بر رانت، در هنرمندان کم‌تجربه با ظرفیت‌های پایین و کم‌مایه، نه‌تنها ایجاد انگیزه مثبت نمی‌‌کند، بلکه موجب می‌شود که اولاً سطح خلاقیت در این افراد کاهش یابد ثانیاً هنرمندان واقعی را دلسرد و سرخورده می‌کند. به‌هرحال از مهم‌ترین عوامل و نیازهای تأثیرگذار بیرونی که ضمن تحریک عوامل درونی موجب نوآوری و سطح افزایش خلاقیت هنرمندان می‌شود، می‌توان به: انواع حمایت‌ها و پاداش‌های مادی و معنوی، اشتهار، تائید و تشویق از سوی دیگران و... اشاره کرد. بدیهی است انگیزه‌های خلق و تولید آثار و خدمات نو در هر هنرمند و انسان خلاق دیگری با تشویق جامعه و دولت‌ها میسر است.

 

 تلقی و تعریف شما از هنر متعهد چیست؟

در مطالعات نظریِ هنر از منظر واژه‌شناسی متداول «هنر متعهد» یعنی «هنر ایدئولوژیک» یعنی هنر «ملهم از سیاست» یا «هنر پروپاگاندا»؛ اما ازنظر من این یک «اشتباه» و «سوءبرداشت» است و باید این‌گونه واژه‌ها و اصطلاح‌ها در فرهنگ خودی را بازتعریف کرد و نباید با تعاریف متداول خلط شود. گفتمانِ «تعهد» در آثار هنری از منظر تاریخی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... اساساً با یکدیگر متفاوت‌اند. در بسیاری موارد در تعریف هنرمتعهد مشخص نیست منظور چه نوع تعهدی در نظر است و به عبارتی به چه چیز و در کدام حوزه قرار است التزام داشته باشیم و متعهد باشیم؟ اگر منظور از هنرمتعهد، هنر پروپاگاندا یا التزام ایدئولوژیک است، تلقی من از چنین هنری، واماندگی و واپس‌گرایی است که جز بی‌اعتباری هنرمند نتیجه دیگری نخواهد داشت، اما اگر التزام فرهنگی و اخلاقی است، بی تردید با چنین هنری کاملاً موافق هستم.

 

آیا هنرمند باید با توجه به خواست مخاطب نسبت به خلق اثر هنری اقدام کند و یا باید فارغ از شرایط پیرامون خود و صرفاً بر اساس تمایلات شخصی خود کار کند؟

به نظرم در پاسخ‌های قبلی تا حدودی به این مهم اشاره‌کرده باشم بااین‌حال، باور خود را به‌طور خلاصه چنین بیان می‌کنم: بسته به این است که چگونه هنری در نظر باشد؛ مهم‌ترین و اساسی‌ترین وظیفه هنرهایِ کاربردی یا رسانه‌های ارتباطی این است که متناسب با انتظارها و نیازهای مخاطبان یا کاربران آثار هنری تولید شوند ضمن اینکه باید تمایلات و شیوه شخصی هنرمند نیز در کاردیده شود، درحالی‌که هنر نقاشی هنری ناب و کاملاً شخصی است و با توجه به اینکه سفارش‌دهنده‌ای در کار نیست، مزدی برای خلق اثر پرداخت‌نشده و هنرمند نقاش بدون هیچ دستور کار و سفارشی، صرفاً بر اساس جهان‌بینی، تمایلات، اعتقاد شخصی و... اثری خلق می‌کند، چرا باید انتظار داشت مخاطبان عام با اثر نقاشی وی ارتباط برقرار کنند یا خواسته و تمایلات مخاطبان در خلق اثری هنری تأثیر گذارد؟!

مخاطبان یک اثر نقاشی می‌توانند بسیار معدود باشند؛ حال چه یک هنرمند نقاش فارغ از شرایط پیرامون خود، صرفاً بر اساس تمایلات شخصی خود کار کند یا متأثر از اتفاقات و پدیده‌ها اثر خود را پدید آورد، در این مورد اختیار کامل دارد و به نظرم این انتخاب و اعتقاد شخصی هنرمند نقاش است و هیچ‌کس نمی‌تواند دراین‌باره و در مورد هنری مانند نقاشی حکمی صادر کند، اما وظیفه هنرهای کاربردی چه در حوزه تجسمی و چه در دیگر حوزه‌ها در نظر گرفتن خواسته‌ها و نیازهای متنوع مخاطبان است.

 

نظر شما در خصوص اقتصاد هنر چیست؟ آیا اقتصاد هنر در ایران معنا دارد؟ توضیح دهید.

در یک جمله باید بگویم که: اقتصاد هنر وجود دارد. اگرچه از لحاظ تاریخی ریشه‌های اقتصاد هنر به گذشته‌های دور بازمی‌گردد، اما بنیان‌های نوین اقتصاد هنر به دوره رنسانس و به‌ویژه به دوران شکوفایی اقتصاد نقاشی دوره باروک بازمی‌گردد.

گرایش بیش ‌از پیش خریداران تابلوهای نقاشی قابل حمل‌ونقل به دلیل قابلیت خرید و فروش آن به‌ عنوان یک سرمایه و کالای تجاری با پیدایش گالری‌ها معنا پیدا کرد. از نیمه سده بیستم دولت‌ها در حمایت از هنر و هنرمندان سیاست‌هایی را پیش گرفتند و اقتصاد هنر وارد مرحله‌ای تازه شد. در سده بیستم اولین تلاش‌های سرمایه‌گذاری مالی غرب برای آثار هنری از سوی دولت‌ها بوده است. حمایت‌های دولتی نه‌تنها شامل خرید آثار هنری بلکه معافیت مالیاتی برای خریدوفروش آثار هنری، اقتصاد هنر را در بخش خصوصی فعال کرد و بدین ترتیب ثروتمندان به‌جای خریدوفروش ملک که مشمول مالیات می‌شد به خرید آثار هنری روی آوردند. از آن زمان به‌غیراز نهادهای دولتی، مصرف‌کنندگان اصلی آثار هنری ثروتمندان هستند و به‌هرحال این امر با جنبه‌های مثبت و منفی همراه است.

«اقتصاد» نظامی است مبتنی بر «پول» که در آن مفاهیمی چون «تولیدکننده»، «مصرف‌کننده»، «تولید»، «توزیع»، «مصرف» و «کالا» و «خدمات» مطرح است و منظور از اقتصاد هنر همان نظام مفاهیم و رابطه‌هاست یعنی «هنرمند» همان «تولیدکننده» است و کسانی که «کالا» یا «خدماتِ»«تولید» شده هنری یعنی اثر یا خدمات هنری را به دست می آورند «مصرف‌کننده» هستند؛ «توزیع» کالای هنری یا اثر هنری نیز مانند بسیاری از موارد می‌تواند توسط شخص هنرمند یا شخص دیگر (گالری دار، واسطه و...) باشد. محل و شرایط توزیع نیز می‌تواند مانند دیگر بازارها از آداب و مقررات ویژه‌ای پیروی کند؛ مانند اکسپوها، حراجی‌ها یا گالری‌ها... با این تفاسیر در ایران نیز این فعالیت‌ها صورت می‌گیرد؛ بنابراین اقتصاد هنر در ایران نیز معنا دارد و نمی‌توان منکر آن شد حتی اگر مانند همه فعالیت‌ها و شاخه‌های اقتصادیِ در تمامی دنیا با تبلیغات دروغ، «رانت» و «بازارگرمی» و... همراه باشد.

 

 

 

 

   

ارسال نظر